سفرنامه مشهد - قسمت اول
نازنينم سلام مامان جان روز اول سفر ما يك شنبه مورخ 91/04/11 بود . به دليل كاري كه بابايي در طبس داشت ما قرار بود زودتر از بقيه حركت كنيم. شب قبلش، بابايي گفت كه ايشاالله فردا ساعت 5 صبح به راه مي افتيم. صبح ساعت 5 بيدار شديم ولي راه نيافتاديم آخه به دليل شوكي كه داشتيم هنوز كامل وسايل را نبسته بوديم خلاصه دو ساعت بعد حركت كرديم و رفتيم خونه مامان جون، مامان جون اصرار كردند كه صبحانه برداريم كه ما كلاس گذاشتيم كه ما مي خوايم نون پاي تنور بخوريم و نمي خوايم، اخه 4 سال پيش، وقتي در ماه عسل بوديم، در يك روستا تو همون مسير يه نون محلي خورده بوديم كه هنوز مزه اش پاي دهنمونه بعد از خداحافظي حدوداي ساعت 8 حركت كرديم و شما هنوز از ...
نویسنده :
ماماني و بابايي
12:37